جدول جو
جدول جو

معنی هم پیشه - جستجوی لغت در جدول جو

هم پیشه
کسی که با دیگری دارای یک شغل و پیشه باشد، هم شغل، همکار
تصویری از هم پیشه
تصویر هم پیشه
فرهنگ فارسی عمید
هم پیشه
(هََ شَ / شِ)
هم کسب و هم هنر. (آنندراج). همکار. حریف. (یادداشت مؤلف) :
بپرسیدش از دوستان کهن
که باشند هم پیشه و هم سخن.
فردوسی.
پروردگار دینی، آموزگار فضلی
هم پیشۀ وفایی هم ریشه سخایی.
فرخی.
تو همشهری او را و هم پیشه ای
هم اندر سخن چابک اندیشه ای.
نظامی.
بود هم پیشه را هم پیشه دشمن.
نظامی.
گرگ در دشت و شیر در بیشه
همه هم حرفتند و هم پیشه.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
هم پیشه
کسی که با دیگری دریک شغل شرکت داشته باشد هم شغل همکار
تصویری از هم پیشه
تصویر هم پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیشه
هم حرفه، هم شغل، هم قطار، همکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرم پیشه
تصویر کرم پیشه
کریم، بخشنده، جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوس پیشه
تصویر هوس پیشه
آنکه همیشه در پی هوا وهوس است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
هنرمند، کسی که در یکی از فنون هنری مانند نقاشی، موسیقی یا تئاتر استاد باشد، کسی که در سینما، تئاتر یا آثار تلویزیونی بازی می کند، آرتیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلم پیشه
تصویر ظلم پیشه
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
کسی که با دیگری شراب می خورد، دو تن که با هم شراب بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(هََلَ / لِ)
هم وزن. هم سنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ / شِ)
هم اصل. هم نژاد:
پروردگار دینی آموزگار فضلی
هم پیشۀ وفایی هم ریشه سخایی.
فرخی.
، (اصطلاح زبان شناسی) دو واژه را که اصل اشتقاقی یا ترکیبی آنها مشترک باشد، یا دو واژه از دو زبان همگروه که به هم شباهت دارند
لغت نامه دهخدا
ریژ پیشه ریژ باره کسی که پر از هوی و هوس وامیال نفسانی است: نکنی عشق پاک او باور که هوس پیشه است و افسونگر. (ضیاء اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
هنرمند صنعتگر، هنرمندی که حرفه اش بازی درصحنه نمایش است آکتور، جمع هنرپیشگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوا پیشه
تصویر هوا پیشه
ریژ پیشه ریژ باره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گوشه
تصویر هم گوشه
همسایه، مجاور، هم جنس، هم طبقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ریشی
تصویر هم ریشی
باجناق بودن هم سنی همسالی. همپاچگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کیشی
تصویر هم کیشی
همدینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
کسی که با دیگری در نوشیدن شراب وعرق همراهی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلم پیشه
تصویر ظلم پیشه
ستم پیشه ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم پیشه
تصویر کرم پیشه
جوانمرد کریم بخشنده: (در زمان خدیو دار اشان آن کرم پیشه کریم نهاد. ) (هاتف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ریشه
تصویر هم ریشه
هم نژاد، هم اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گوشه
تصویر هم گوشه
((هَ. ش))
هم ارز، هم قدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
((~. ش))
هنرمند، بازیگر تئاتر یا سینما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
((~. ل))
هم نشین، رفیق، کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند، هم کاسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
آکتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
Bohemian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
bohémien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
boêmio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
bohemio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
bohemista
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
богемец
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
богемец
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
bohemien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هنرپیشه
تصویر هنرپیشه
Bohémien
دیکشنری فارسی به آلمانی